سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 93/2/7 | 8:57 صبح | نویسنده : آریایی

 

هرآن   فردی که دارد زر به عالــــــم زور هــم دارد

ولی هر کــس که دارد    زور و زر مــــــــزدور هم دارد

مخور هرگـــــز فریـــب زرق وبـرق ِزر که می گویند

اگر    ویــرانه دارد گنــج ، مـــار و مــــــور هم دارد

امــــیری را اگـــر دیدی فقیـــــری را مـــکن تحقیر

که هر   شمعی   به قدر خود نـــــــــور هم دارد

مزن نیــــش ار نداری بهره ای از نــــور ای مــــنعم

که این قـــدرت نــمایی تورا   زنبــــــــــور هم دارد

عصادردست موسی چونکه باشد می شودصعبان

وگر نه این عــــصارا در کف خود ، کـــــور هم دارد

به جایی گر رسیدی از نظر مفــــــکن ضـــعیفان را

سلیمان با همه حشمت نظر بر مـــــــور هم دارد

اگر    دارد   خدا دوزخ   برای عاصــــــــیان امـــــا

برای مؤمنان خود بهشت و حـــــــــــور هم دارد

بترس از آتش قـــــهر خدا کز بـــــــــهر ما ایــــزد

اگر دارد    بهشت و آب کــوثر ، نــــــــار هم دارد

اگر بهرام گــور از گور آرد ســــــــر برون گــــوید

که هر صـــــــــیاد ، صـــیادی بنام گـــــورهم دارد

اگر تیــــــــغی چو میبُرد ، مَبُر نان کــــسی هرگز

که این برندگی را خنجر خـــــــونـــــخوار هم دارد

به جای نوش دائم می زنی نـــــیش و نمی دانی

که این راه و روش را عقرب جـــــــــــرار هم دارد

به گرد هیچ بهر هیچ در عالـــــــم مپیچ ای هیچ

که این پیچیدگی را در طبیعت مــــــــــار هم دارد

غنی ، حــــق ضعیفان را به غــــــارت می برد اما

نمی داند جهان یک    خالق جــــــــــــبار هم دارد

گنهکارم من ژولـــــــیده یارب    خود تو می دانی

که گل با آنهمه حسن و لطافت خــــــــار هم دارد

زنده یاد "ژولیده نیشابوری"




تاریخ : یکشنبه 93/2/7 | 8:50 صبح | نویسنده : آریایی
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم

 

                 گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم

پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛

                 گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم

یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛

                 وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم

یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛

                 طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...






تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:36 عصر | نویسنده : آریایی
آری از پشت کوه آمده ام...

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند:از پشت کوه آمده!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم 

و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن

 گوسفندان از دست گرگ ها باشد،

 تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!




تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:35 عصر | نویسنده : آریایی

 

چشمان عروسکم را می گیرم

نمی خواهم مثل من ببیند و حسرت بکشد

می ترسم بهانه گیر شود …!




تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:35 عصر | نویسنده : آریایی

گریه نکن پدر ...

همین " نان حلال " ک در دست داری

می ارزد ب تمام سفره های رنگین حرامی ک بعضی ها دارند ...

این روزها نان حلال در آوردن عرضه میخواهد

ک تو داری پدرم .

دستت را میبوسم ک نان حلال بر سر سفره ی با برکتت دیدم .....




تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:34 عصر | نویسنده : آریایی
خداوند... کلید آسمان را به کسی می بخشد که شبی ؛
با کلید اشک چشمانش را گشوده باشد...
یا با محبت ، اشک چشمی را بسته باشد.




خوشا به حال آنانکه ،
می بخشند بی آنکه به یاد آوردند
و میگیرند بی آنکه فراموش کنند.



تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:33 عصر | نویسنده : آریایی

پدرم
آرزوهایم را قورت می داد
تا چشمانم مه گرفت
چون
دستش مانند
پای برادرم همیشه لُخت بود…
چقدر صورتم
بوی زحمت می گیرد
وقتی نوازشم می کند!




تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:30 عصر | نویسنده : آریایی

باید که ز داغم خبری داشته باشد ،

هر مرد که با خود جگری داشته باشد...
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش...
 در لشکر دشمن پسری داشته باشد !
حالم چو درختی است که یک شاخه نا اهل...
بازیچه ی دست تبری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی...
فرزند تو دین دگری داشته باشد !
 آویخته از گردن من شاه کلیدی...
این کاخ کهن بی که دری داشته باشد!
سردرگمی ام داد گره در گره اندوه...
 خوشبخت کلافی که سری داشته باشد !



تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:28 عصر | نویسنده : آریایی

 

خجالت نکش..

 


اینجوری هم به من نگاه نکن...

 

 

 

تو در چشمان من از تمام فرشته های دنیا زیبا تری..

 


حتی با این لباس کهنه...

 


با این دستهای چروک و سرما زده ...

 

 

 

لبخند بزن عروسک من...

 

 

 

سهم تو از دنیا لقمه ی کوچکی است که در دست داری...

 




تاریخ : چهارشنبه 93/2/3 | 1:26 عصر | نویسنده : آریایی

آری بهــار زیبـاسـت


باران دل انگـیز اسـت، برف زیبـاسـت 


وقــتی از پشـت پنجـره اتاقـی گـرم


نظـاره گـرش باشـی


باران از دید کودک فـقـــیـر یعنی :


صـدای چـکه کـردن ســقـف 

 
و زمسـتان یعـنی :


ناخـنهــای کــبـود شـده از فــرط سـرما

 

 گـاهی هــم به آنهـا بیـانـدیـشــیـم . . .